نمی دونم ایا نوشتن در وبلاگ رسم خاصی دارد یا نه؟؟شاید در اغاز کار معرفی لازم است و اینکه کی هستم یاچه کارهام؟اصلا اینجا به دنبال چه هستم؟؟اما نه....دلم نمی خواد حرفامو سانسور کنم یا شکل بدم می خوام شکل خودم باشه..به شکل باران ونه هیچ قالب دیگری.دلم می خواد برای خودم و برای تو راحت حرف بزنم...تو می توانی مرا باران بنامی..همان نامی که می شناسی و هر دو دوستش داریم.
نوشتن برای من یک تلاش کوچک عزیز است...تلاشی برای ادامه..برای نبریدن و احساس بودن.من با تو از خودم...دغدغه ها و دل تنگیهای بسیارم خواهم گفت..نوشتن در اینجا کمی سخت است..درست مثل اینکه دفتر خاطرات خصوصی ات را کسی بخواند..اما من می خواهم اگر توانستم به تمامی خودم باشم...دوست من یادت باشد گفتم اگر توانستم.
حرف بسیار است برای گفتن اما الان یعنی بعد از ظهر روز سه شنبه است و من وقتی ندارم.این گفتگو ابتدایاشنایی بود.
پاره ای وقتها دل تنگ و سرشار از حس بودن و نبودن تمام اسمان مهتابی را می گردی و باز نگاه میکنی به اسمان و......تنها یک ستاره از همه فانوس های شهر از ان بالا بالا ها روشن ترین است..عشق همان چلچراغ است و تنها عاشقان اهل رنجند و من عشق را پیراهن خود کرده ام همیشه تا..........................................
شاد باشید همیشه...باز هم می ایم
بــاران
سلام با ران خوب این اولین متن شماست خوب و در خور توجه هست
با شناختی که از تو دارم و قدرت بیانت امید وارم وب لاگی بشه که بتونه رو حیات انسانها رو هر چه ظریفتر تشریح کنه و راهگشای تمام بازدید کننده گانت بشه
موفق و سر بلند باشی
سلام.خوبی عزیزم... خیلی خوب شروع کردی...بدلم نشست... امیدوارم که موفق باشی...یعنی مطمئنم....
سلام ..... تولد وبلاگتون مبارک
... از شما دو ویژگی منحصر بفرد دیدم ......اول اینکه نام وبلاگتون با باران عجینه که معنای محبت عامتونو اثبات میکنه و......... بعد اینکه عشق تن پوش همیشگی شماست که میدونم به شما بسیار برازندس ....... خواننده وبلاگتون میمونم .....
شنیدن از زبانی آشنا بهترین ارمغان است
بنویس تا بشنویم عزیز دل
موفق باشی
سلام.........امیدوارم همیشه نوشتهاتون مثل باران باشه.موفق باشید
با نام و یاد دوست هر آنچه هست ازوست سلام باران ( ن والقلم وما یسطرون) نوشتارت بسان باران بهاری بر جان دشت تفتیده در گرمای تابستان است ..اما عشق وعاشق بودن ..استاد کایینات کاندرین جهان آفرید...آنهم عاشق است و جهان را بهانه کرد .بهانه خوبی برای نوشتن داری پس بنویس وپوینده باش ...در پایان...ندیدم سخنی خوشتر از سخن عشق ...یادگاری که در این گنبد دوار بماند .عاشق بودن هنر نیست عاشق ماندن هنر است .عاشق جمال وکمال دوست خدا حافظ ....
سلام من نمیدونم هنوز چی بنویسم کامل نخوندم ولی چند وقته بارونی ندیدمت دلم تنگیده بود گفتم بیام نگی بیمعرفت بود خوش باشی و موفق بای
سلام تولد لطیفت مبارک باران جان
گرچه هنوز اول راه است ولی من با شناختی که از تو دارم بزودی وبلاگت نیز چون خودت فراگیرخواهد شد
خیلی ساده و عالی وزیبا شروع کردی پس ببار
دوشنبه ۳ اذر ۸۲ ساعت ۱۵:۱۵
ســــلام- در اینکه قدرت قلمه خواهرم بالاست که شکی نیست.ایشالا که همینجوریم ادامه داره.من یکی که اطمینان دارم