شب.جاده و.......باران

نمی دانم چند روز است یا شاید چندین روز که از ته دل نخندیده ام.اگرچه صدای خنده ام همیشه فضای خانه را پر می کند...اما دیروز غروب وقتی به خانه بر می گشتم..توی تاکسی خسته با مسافر های خسته تر..کنار در نشسته بودم...ابتدای بزرگراه نیاوران بود گره کور ترافیک...باران می بارید  تند تند...شب بود سیاه سیاه...جاده پیش رویم بود بلند و بی انتها.....سرم را به شیشه مه گرفته تکیه دادم و آرام خندیدم...جاده بود و باران و شب و من عاشق این هرسه.چه اهمیت داشت اگر تا صبح هم سرم را به شیشه تکیه می دادم و قطره های باران را می دیدم؟؟من خندیدم...جمع شب و جاده و باران  به یادم اورد که بخندم.
بعد از مدتی دوری آمده ام..انگار انسانی دیگر...حس غریبی دارم..راستی امروز چندم ماه است؟؟سه ماه از سال گذشته است و هنوز هیچ نکرده ام...به اتاقم..میزم و نوشته های ناتمامم که نگاه میکنم از این همه کاری که در پیش دارم وحشت می کنم ومثل یک ترسو چشمهایم را می بندم و وانمود می کنم که ندیده ام.برای من همه چیز رنگ یک آغاز دارد..رنگ تولد.
 
من
به هیچ
وجه خدا را
لمس نکردم ولی
خدایی که قابل لمس باشد
که دیگر خدا نیست.اگر هر دعایی را هم
اجابت کند همینطور.همین جا بود که برای نخستین
بار حدس زدم که عظمت دعا بیش از هر چیز در این امر نهفته است
که پاسخی به آن داده نمی شود و زشتی سوداگری را به این مبادله راهی نیست
این را هم دریافتم که آموختن دعا آموختن سکوت است و عشق فقط از جایی
شروع می شودکه دیگر هیچ انتظاری برای گرفتن هیچ چیز وجود نداشته
باشد. عشق  تمرین نیایش  است  و نیایش تمرین سکوت
و حقیقت برای آدمی همان چیزی است که از
او  یک آدم  می سازد.

(آنتوان سنت اگزوپری)

نظرات 5 + ارسال نظر
جوجه سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:35 ب.ظ http://hero1360.persianblog.com

سلام....اشک تو چشمامه

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام...
همراه اشک
دلتنگی
سکوت
تفکر و در آخر یک علامت سوال

شپلی جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:57 ق.ظ

هم بارون و هم اشک در واقع ریزش محبته........ بارون نزول عشق الهی و اشک نزول عشق آدمی.......

شادمهر جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:21 ب.ظ

باران و باران و باران
و همیشه و تا ابد باران
چه قطره‌های زیبایی
و این هست حدا
بله باران یعنی یکی از نشانه‌های خدا
و .............

داداشـــــــی یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.manzelgah.blogsky.com

ســلام--من عاشقه بارونم-- بارون برام یه عشقه--چون تو چلیه تابستانه دلمم به یادشم--از ادمایی که بارونو به روز میبینن متنفرم--اگه با مامانشون داواشون شده باشه بارون براشون یه حالگیریه - و اگه دوستشون بهش گفته باشه { آی لاوی یو } بارون خوشکلترین چیز دنیاس---- کاشکی همه مثل باران جان بارونو فقط به چشم بارون میدیدن--حتی اگه چند وقت از ته دل نخندیده باشن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد