برای من نوشتی...برای تو نوشتم...
ورق می زنم.صفحه به صفحه.صف بلندی از نامها ؛نوشته ها و آدمهامرا با خود به جهانی دیگر می برند.جهان عشق؛احترام؛حسرت؛امید؛بریدن؛مهربانی؛تلاش؛آرزو؛
شکست؛جفا؛راستی؛خستگی؛دوستی؛واماندن؛سرگشتگی؛معرفت؛نفرت؛حرمان؛
سفر؛غربت؛ماندن؛رفاقت....و راز و نیاز و نجواها.
نمی دانم از کوتاهی عمر ماست یا ویژگی گذشته این است که در لحظه ها خلاصه شود یا من آنقدرغرقه شده ایم که یادمان رفت آینده کی آمد و گذشته کی شد؟؟گاهی چون یک رویا..گاهی چون یک کابوس.
طی این روزها در کنار محبتها و همراهیها؛گاهی دلمان شکسته است و بدجوری هم شکسته است.آنجا که از شور و شوق و عشقمان تعبیری دیگر شد و ما سکوت کردیم وبغض درگلویمان ماندودل شکستگی؛بغض و اشک هم حرمتی دارد.
من آنقدر خاطره دارم که انگار هزار سالم است...
زیبا بود و پر احساس مثل همیشه
بله تعبیر ها همیشه دلخواه ما نیست
پس ورد وبلاگت رو هم عوض کن
خدا نگهدار
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
جفا نصیب من است و کرشمه مال شما - دوباره عرض ادب شد سلام حال شما ؟ بگو که خوب و خوشی ای عزیز من باران - منم که منتظر دیدن جمال شما .
دوباره متن رو خوندم
تو خیلی خوب و مهربون هستی.
و البته با انصاف. این پسره هم دیگه شورش رو در آورده.