چند تصویر...



امروز باران قشنگی بارید.وقتی بارون میباره هر کسی یک حسی داره.
تو شاید به خاطراتت فکر کنی.پدر ها به سقف خونشون فکر میکنند.
مادرا  به بچه های کوچولوشون که بی چتر رفتن مدرسه

من اناری را میکنم دانه..
به دل میگویم..
کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود
.

    
یک روز دخترک برای خرید دارو به داروخانه رفت.
دارو نبود.پیدا  نمیشد.وقتی دختر آمد توی خیابون
بارون میبارید تند تند.و دختر ک نمیدونست خیسی
 صورتش از اشکه یا از بارون.اما هر چی بود بارون
خیلی مهربون بود.

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیار
و یک درچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
.



خانه ام ابریست
یکسره روی زمین ابریست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست باد میپیچد
یکسره دنیا خراب از اوست و حواس من
آی نی زن که تورا آوای نی بردست دور از ره کجایی؟؟
خانه ام ابریست اما
ابر بارانش گرفتست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از بادست
و به ره نی زن که دائم می نوازد نی در این دنیای ابر اندود
راه خود را دارد اندر پیش



تارهای کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار

غبار الوده از جهان تصویری باژگونه در آبگینه بیقرار
باران را گو بی مقصود ببار

لبخند بی صدای صدهزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار

چون تارها کشیده و کمانکش باد آزموده تر شود
ونجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار
تا با همه گلویش سبز بخواند
تا با همه گلویش سبز بخواند

باران را اکنون........گو بازیگوشانه ببار
باران را اکنون.......گو بازیگوشانه ببار


  
   یک روز گفتی :میدان ونک بود و من و بارون.
   گفتی :دلم میخواست تو بودی با هم زیر بارون قدم بزنیم
  امروز من بودم و میدان ونک و بارون
گفتم :کاش تو بودی با هم زیر بارون قدم میزدیم.
من و تو خیلی زود می فهمیم که لحظه های مهم زندگیمون
 لحظه های مشخص مثل تولد و ازدواج و فارغ التحصیلی نیست
لحظه های عزیز زندگی بدون سالگرد به حافظه ها راه می یابند
همچون نسیمی روحبخش و گاهگاه.

عشق صدای فاصله هاست.
فاصله هایی که غرق ابهامند
.

نظرات 24 + ارسال نظر
داریوش چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:59 ب.ظ http://http://www.khodemooni82.persianblog.com/

سلام ... من اول .... خیلی بارون خوبی بود ... چون حسابی خیسم کرد ..... مث موش آب کشیده رسیدم سر کار ..... شعرت خیلی قشنگ بود ... فعلا خداحافظ

بهروز چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:11 ب.ظ

سلام وبلاگ زیبایی دارین امیدورام که همیشه موفق و پیروز باشید با تشکر بهروز

شهروز چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:10 ب.ظ http://khakarreh.persianblog.com

شیشه ی پنجره راباران شست....ازدل من چه کسی یاد تورا خواهد شست؟؟؟!!! کاش تنها چتر من درزیر باران اغوش پر مهر تو بود.....

پرچین چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:30 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

چقدر جالب گفتی باران. مخصوصا این تیکه آخری عالی بود. منم معتقدم مهمترین لحظه های زندگی همون طوریه که میگی.
زنده باشی.
/رضا.

پدرخوانده چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ب.ظ http://iranroozi.blogsky.com

سلام .. اینجا بر تخته سنگ پشت سرم نارنج زار *** رو در رو دریا مرا می خواند *** سرگردان نگاه می کنم *** می آیم ٫ می روم آنگاه *** در می یابم که همه چیز یکسان است و با این حال نیییییییست ... اینجا هم (مشهد D:) یه نم نمی ٫بارون بارید ولی در همین حد که بوی خاک بلند شد و دلها رو تشنه ٫ ولی تو همون عطش و تشنگی موندن تا شاید یه بارون بهاری از راه برسه .. شاد باشی .. والسلام

امیر عاشق چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:53 ب.ظ http://amirashegh.persianblog.com/

سلام... ای کاش اون شب توی... باران نمی بارید من تو بودی که امدی به سراغ من ودل منو بردی امید وارم که...
خیلی قشنگ بود مطلبتون وقتی امروز از خونه امدم بیرون یک دفعه دیدم باران امده امروز این بارن باعث شد که هم هوای تهران تمیز بشه هم هوای دل ما خوش باشی موفق باشی وخدانگهدارتون

بیریا چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:33 ب.ظ http://nemad.persianblog.com

تا در آن فاصله ها ، در میان غوغا ، تکه ای را دزدید ، تا درآن آینه روی تو دید - سلام سلام یه سلام بهاری و بارونی - نه بارونی چشم که بارونی دل - ببین خودت دوست داری که بیام و حال و هوای دوستاتو بهم بریزم ها - گفتم یکم دندون به دهن بگیرم تا دوباره با حرفام خنگ نزنم - که نمی ذاری تو - از دعوت فوق صمیمانت ممنون - ما که غیر از کلبه تو منزلگاهی نداریم تو این دیر وبلاگستان - اومدی و دوباره هوامون رو بارونی کردی - ممنون

پویا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:16 ق.ظ

هوا سرد است و باران آهسته میبارد
زابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال مثقال
فرستد پوشش فرسنگ فرسنگ
سرود کلبه بی روزن شب
سرود برف و باران ست امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان طوفان ست امشب
*************************
زمین سردست و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک ست
کشد مانند گرگان باد زوزه
ولی ما نیک بختان را چه باک ست
***************************
بارن جان سلام
خودمان ها کم کم داری سر از شعر و شاعری در میاری
قبلا از اینکه خیلی معروف بشی یه امضاء به ما بده
از موفقیت روز افزونت خوشحالم
فعلا خدانگهدار تا بعد

سکوت پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:14 ب.ظ

با نام و یاد دوست ..خیلی زیبا نوشتید .موفق باشید .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.saba2002.persianblog.com

سلام ..........

........عشق بی صداست ....اما ..بازم پر فریاده.

بابا رستم جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.babarostam.persianblog.com

سلام باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه (هههههههههههههههه)

باران شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:20 ب.ظ http://shamlo.blogsky.com

چند بار در آغوش کشیدمت ... چون در یک روز بارانی بدون چتر در خیایبان ماندی ...و من تمام وجودت را لمس کردم و دستان خیسم تمام سلول های بدنت را لمس کرد ... بی آنکه مرا بفهمی ... عجولانه سر پناهی یافتی ... و لباس هایت را که از تماس با دستان من خیس شده بودند بدر آوردی ... چون شیئی چندشناک ... و از خود دور ساختی ... غافل ماندی از نعنتی که بتو روی آورده ... مگر چند بار این موهبت بر کسی نازل می شود که باران او را در آغوش گیرد ....« باران »

مانی شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ http://ehsasateman.persianblog.com

سلام باران جان خوبی ... وبلاگ خیلی خوبی داری با احساسو مطالبو شعرای قشنگ... موفق باشی ... به منم یر بزن خوشحال میشم... قربات بای...

کتایون شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:07 ب.ظ

باران همیشه باران است چه برای من و چه برای سایرصورتهای منتظری که در پشت شیشه های ساختمانهای دور و نزدیک دیده می شوند. عابری ار انتهای کوچه می آید .....مثل همیشه رقص کلماتت زیبا بود عزیز

پرچین یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:31 ق.ظ http://parchin.blogsky.com

باران عزیز آرزو میکنم هر چه زودتر کتابت چاپ بشه. و من شدیدا مشتاقم اونو بخونم.برات آرزوی موفقیت میکنم. این شعر نیما جلالی رو بهت تقدیم میکنم چون مهربانی مثل بارون:


/یاد آنروزها/

یادم می آید/
آنروزها که روزگارم ابری بود/
ومن در انتظار باران/
دستی آشنا آمد /
سایه سار امن آرزوهایم شد/
دستهایم را گرفت /
و مرا با خود برد/
ابرهای خیالی خلوتم را مچاله کرد/
ومرا برد تا بینهایت ترانه ها/
نمیدانم/
شاید آن دست آشنا تو بودی/
که آمدی/
آفتاب روزگارم شدی/
خورشید همه لحظه هایم/
تو حرمت همان بارانی /
که مرا در حضور خورشید/
به میهمانی رنگین کمان برد/

(نیما جلالی)/

شمهـ۱۳۸۲ یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:29 ق.ظ

باران جان سلام مطلبتونو خوندم عالی بود و جا داره که پیشاپیش -
عید سعید نوروز با ایام محرم که عطرو بوی سالارشهیدان امام حسین (ع) را
دارد زیبایی و فرخندگی این بهار دل انگیز را صد چندان نموده است
رابشما و خونواده محترمتان تبریک وتهنیت عرض نمایم وسالی پربرکت و تندرستی برای شما و خانواده محترمتان آرزومندم

دوستدار شما
علیرضا

داداشی یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.saba2002.persianblog.com

سلام آبجی گله .....سال نو شما هم مبارک....در کنار خانواده ودوستان همیشه خوش باشی و زنده...........
همیشه بوی زندگی بدی........تا بی نهایت..........

بینام یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ب.ظ

salam baran khobi man bara ina binam hastam bara to ke nam daram baran har chi offlin yahoo midam nemibini cheraaaaa dost nadari naaaaaaaaaaa basheeeeeee khosh bashiiiiiiiiiiiiii barat bade inja miram mail midam age onam gavab nadi dige .....................

افکار همایونی ! یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:40 ب.ظ http://hgd.persianblog.com

زندگی
می بارد آیا ...
... باران عشق
صحنه ی سازش
دارد آیا ...
... سوز بارانزای عشق
آی اگر باران ببارد ؟
زندگی سامان بگیرد ...
های اگر آسان ببارد
زندگی را جان بگیرد ...

بیریا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:49 ق.ظ http://nemad.persianblog.com

ســـــــــــــــــــلام - یه سلام خیس محبت بارون - یکی بیاد این گلا رو که تو بارون دیروز پیش ما در اومدن رو ببینه - چه گلستونی شده - آخه من چی باید بنویسم - مگه میشه هم چیزی نوشت - مگه میشه چیزی گفت - آخه با کدوم قلم کدوم دوات میشه این رنگین کمانی که تو میسازی رو مثلش کشید تازه اونم با دوات - خوشبختم چون بارون من مال چهار فصل ساله - همیشه بهاریه حتی اگه وسط چله زمستون یا تابستون باشه - بارون ابراشو که تو دلش سنگینی میکنن نم نم بارون میشن - اون ابرارو واسه خودش میزاره و بارون رو واسه ما - آخه این انصافه - بارون جون ممنونیم

نسیم صبا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ب.ظ http://hamrazedel.persianblog.com

باران نازنینم...تو هم دلت مثل صبا تنگه...تو هم دلت از رفتنها وهجرتها گرفته...بارونم یاد اون روزای چت بخیر...کاش دوباره بتونیم تولدتو با خوشحالی جشن بگیریم...راستی امید برات سلام رسوند...گفت بهت بگم بارونی برای امید نمیخونی؟؟/...یادته بهش میگفتی امیدووووبر گ بیدوووووووو....دلم تنگه باران...دلم تنگه...همسفر

مانی دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:24 ب.ظ http://ehsasateman.persianblog.com

سلام باران جان خوبی عزیزم... کی میگه تو بیدلی ... یه دل داری به بزرگی و یه رنگی دریا پر احساس... قشنگه قشنگ...
قربانت باییییی.....

رضا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:57 ب.ظ http://baniasadi.persianblog.com

.... سرسبزترین بهار تقدیم تو باد ... آوای خوش هزار تقدیم تو باد .. // ... گویند که لحظه ای است روییدن عشق .. آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد .. عیدتان مبارک خاطرتان گل باران....

شمه دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:38 ب.ظ http://anti-girlz.persianblog.com

ba salam khedmate shoma az belogeton khosham omad hamisheh movafagh bashid bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد