این نوشته فقط آغاز اون چیزیه که میخوام بنویسم...
...در خونه مارو که باز کنی و چشماتو ببندی و مستقیم جلو بری و هیچ دری هم بسته نباشه یکراست میای توی اتاق من و اگه چشماتو باز نکنی و باز هم جلو بری محکم میخوری به پنجره کوچک روی دیوار روبرو که سمت چپش اولا میز تحریرم بودو حالا میز کامپیوترمو گذاشتم.این از دیوار روبرویی.سمت چپ اتاقم تخت سفیدمه و کنارش کمدی که توش همه چی هست از لباس تاکتاب و ورق و عطر و غیره(چقدر این کلمه غیره کار ادمو راحت میکنه...)اونور تختم یعنی بین پنجره و تخت درست در سه کنج اتاق یک قلک سفالی خاکی رنگ هست که میتونم دستمو بندازم گردنش وباهاش عکس بگیرم از بس بزرگه.براش یک جفت چشم خوشگل سیاه هم کشیدم با زغال...که همیشه زل زده به من.بالای تختم یک حصیر ساده کرم رنگ از اینور تا اونور چسبوندم و روشو پر از عکس و یاداشت کردم با سنجاق.عکس مامان ناز و بابای مهربونم که وقتی نامزد بودند و به قول بابا عاشق...توی آتلیه سرشونو به هم تکیه دادن و عکس گرفتن.بابا کت و کراوات داره و مامان یک پیرهن سفید زیبا.
اینم عکس خواهر قشنگم در سالهای مختلف..کودکستان..دبیرستان...دانشگاه..در لباس عروسی ...و اینم دردانه اش که با چشمهای سبز نازنینش منو نگاه میکنه.
عکس داداش بزرگ مهربونم در غربت که نمیدونم چرا همش تو فکره و با چشمهای سیاه نگرانش مراقب منه.
و داداش بعدی..عزیز دردونه مامان در لباس دامادی و دستی بر شانه مادر...
و...آخرین عکس ته تغاری لوس خانه باران در سن دوسالگی که با چشمهای پر اشک و موهای دم موشی منتظره تا عکاس عکسشو بگیره.
کنار دیوار سمت راست اتاق یک دراور و میز مثلا تحریرمو گذاشتم که همیشه پر از کاغذ و خودکارو کتاب و نوشتست و همه چیز اونقدر درهم برهمه که هیچ کس نمیتونه هیچ چیز از اونا بفهمه.نه که شلخته باشم نه...این بی نظمی را دوست دارم و نمی تونم دل بدم به میزی که تا دستمو دراز میکنم همونی که میخوام بیاد توی دستم...پیدا کردن اونی که میخوام توی اون شلوغی برام لذت خاصی داره و اینکه جز خودم کسی نمیتونه سر در بیاره که چی به چیه لذت بخش تر.
از پنجره چشم انداز زیبایی از یک باغ هست پر از پرنده و بعد از اون پارک صدف و برج سفید دورتر و ساختمان هایی که هر روز قد میکشن .
کف اتاقم یک قالییچه سفید با گلهای آبی افتاده که سلیقه مامانمه و من دوستش ندارم..اصلا چیزای گلدارو نمی پسندم..هر چه ساده تر زیباتر و دوست داشتنی تر.اگر چه گلهای قالیه معمولا پیدا نیست.چون اگه خونه باشم..یعنی تا میرسم خونه...اول کامپیوترو روشن میکنم و بعدش همه کتابا و ورقها و نوشته های روی میزمو میریزم روی زمین و توشون می گردم و طرح رمانی که خبال دارم بنویسم پیدا می کنم و ورق و خودکارم که هست..بعد بالشمو میگذارم درست وسط همین کاغذاو دراز میکشم...و همیشه اول چشمم می افته به سقف و خندم میگیره..آخه پارسال عید خودم اتاقمو نقاشی کردم...اما نصف سقفو که رنگ زدم از شدت خستگی نتونستم تمومش کنم و سقف همون شکلی موند که موند.(نقاشی خیلی لذتبخشه اما امتحان نکنید چون حتما بعدش مریض میشید)
بعدش مامان میاد میگه اصلا توی این شلوغی میتونی کار بکنی؟؟همیشه همینو میگه..
![](http://www.blogsky.com/Editor/images/smiles//29.gif)
.
اول که اول هستم بعدم اتاق ساده خوبی داری البته میگم ساده چون از این کلمه خوشت میاد میگم بعدم اتاق خوبی داری ولی بارونش کما اون یه کم زیاد کنی مشکل حله خوش باشی خُرم بای راستی مام امدیم بلاک اسکای به ما یه سری بزن میگم ما منظورم خودم نیست اینکه به خوام خودم رو ما صدا کنم منظورم منو شپلی و افسون بانو هستش قربونت
به به
عجب اطاقی !! جون میده واسه دزدی . مشخصات هم که کامل داده شده فقط منتظر فرصت باید بود . بعدشم زیر تخت قائم می شم . وقتی خوابیدی از اون پنجره در میرم
salam, ba che mosibati esmamo be farsi neveshtam, lo0o0o0o0l, jaleb bood, chand dafei mishe omadamo nevehstehato khondam, dafeye akhar un moghe bood ke dar morede ye khastegari neveshte boodi, looooool, albate male ahde booghe, rastesh dige vaght nabood biam sar bezanam, ya agar omadam vaghte nazar nabood, neveshtehat jalebe, makhsosan baraye kasi ke az bachegi dor az iran boodeo doost dare bedone ye dokhtare irani che jorie, albate in otagheto ina kopie baradarame, chon unam hamishe mizesh behamrikhtaso mige ke shelakhte nisto hame har chizo bkhad midone kojas, dige kheily cherto pert goftam, chon shoma mano aslan nemishnasi:) bye ta bad
سلام . شکر خدا می بینم حالتان خوب ومثل همیشه در نوشته هایت مهرو مهبت خانواده مشهوده زنده باشید .خدا نگهدارتان
سلام عزیز دلم ... خوبی ... خوشحالم که به این قشنگی شروع کردی ...آه میتونم صمیمیت اتاقتو تو خلوت خیالم تجسم کنم .... میتونم اون نوشته های پراکنده روکه بعضی از صفحاتو که خوشت نیومده چه جوری تو سطل اشغال انداختی ببینم ... میتونم تصاویر شخصیتای محبوبتو رو اون حصیر اویزون تجسم کنم .... میتونم اون دختر کوچولوی نازنین رو با همون دو چشم معصومی که به تصویر کشیدی ببینم ... و میتونم هنوز اون معصومیت رو در لابلای حوادث این روزا در تو ببینم عزیز دلم .....فقط میتونم بگم هیچی هیچی و هیچی تو دنیا ارزش اشکهای تو رو نداره ....
...
...
....
چون میدونم معنی این نقطه هاروفقط تومیفهمی پس تاابد......................!
lo0o0o00o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0oo0o0ol
سلام
خیلی اتاق قشنگی داری اقلا دعوت میکردی میامدیم داخل یک چایی یا نسکافه ای به ما میدادای میخوردیم آخه میگن دم در بده بفرمایید تو
عزیزم سلام در این روزهای سختی که داری آرزو میکنم دوباره موفق و سربلند بشی و مثل همیشه بخندی مارو یعنی هممونو ببخش که نمی تونیم کنارت باشیم جمع ما انتظارتو میکشه دلمون برای صبر کن صبر کن گفتنات تنگ شده نمیدونم هنوزم جلسات نقدو میری یانه اما کاری نکن یک روز هممون بلند بشیم بیایم بخندیم به قصه هات.این جمله اخری از همایون بود سینا هم میگه میل باکستو خالی کن بی زحمت تنبل خانم ما زیاد حرف داریم اینجا که نمیشه تلفنت که خاموشه خونه هم که حرف نمیزنی فقط بله نخیر.این جمله ها مال همایون بود نه من منم حرف دارم ولی اینجا نمیشه من یک حرف دارم میدونم اینارو میخونی پس جواب بده خود زنگ بزن این که راهش نیست که همه چیو ببندی جز این وبلاگ که هزار نفر حرف ادمو میخونن یک کلمه میگم و میرم روزای سخت مال انسانه تو چرا باختی خودتو.اینقدر ضعیفی.این جمله از همایون بود نه من معذرت میخوام که اینیجا این حرفارو زدیم تقصیر خودته که بااکستو خالی نمیکنی مواظب خودت باش خداحافظ روی ماهتو میبوسم.
سلام بارانووو - تبریک میگم - بعداز این همه مدت هم که اینجوری جواب منو دادی - اشکالی نداره - من ازت دلگیر نمی شم - شاید هم رسم روزگار اینجوری باشه - در هر حال به خدا میسپارمت - ایشااله که همیشه لبخند بر لبت باشه - امیدوارم که هیچ وقت قطره بارون نباشی - داداش بیدل
سلام . من حنا هستم و ممنون که آدرس خودتون رو دادین . نوشته های قشنگی بود . آرزو می کنم همیشه شاد و موفق باشین . مطلب جالبی بود گفتم براتون بنویسم . وقتی می خواهم برای تو بنویسم ........ دوست دارم از هر آنچه در طبیعت است کمک بگیرم . وقتی میخواهم برای تو بنویسم . دوست دارم از هر آنچه در کائنات است کمک بگیرم . دوست دارم ستاره ها را آب کنم . و به جای جوهر در قلمم بریزم تا کلمه هایم نورانی شوند. دوست دارم در خلوت ترین نقطه ماه بنشینم و حرف دلم را فقط برای تو بنویسم . دلم نمی خواهد هیچ کس حتی فرشته هایی که در دو طرف شانه ام زندگی می کنند حرفهایم را بشنود . من تو را در همه ای کاشهایم می بینم . در همه دلواپسیها و دلشوره هایم ، در اشکها و شادیهای کودکانه ام . در حسرت ها و آه ها و سوز و گدازهایم می بینم . حنا
سلام بارونی ................................. مطلبت شیرین وعالی بود
اba salam be shoma z inke salemid khoshhalam;) bye
ps chera enghadr maro tu entezar mizari khanomi, matlabe jadid plzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz
سلام باران باطراوتم خیلی زیبا ومتفاوت از هرچه تا حال نوشته بودین بود دلم میخواست اتاق مرا میدیدی هروقت مشغول مطالعه میشوم با صدای بلند میخندم چون یاد نوشته ات میافتم واینکه جز خودم کسی از مستنداتم سر درنمیاورد بسی لذت میبرم(چشمک) راستی من نیز نقاشی را تجربه کردم خیلی باحاله ... خبلی نوشتم بخدا میسپارمت ٍ دوست تو بازیگوش
سلام .. من هنوز همون آدمم .. با یه تفاوت که تا دیروز بچه بودم و ادای بزرگها رو در می آوردم ولی امروز کمی بزرگتر شدم توی این دنیای مجازی ولی دارم بر می گردم به سمت بچگی .. راستی ........... باشه یه جای دیگه .. شاد باشید .. والسلام
bayad be sholooghiy adat kard ke beshe shoolooghiye zendegio tahamol kard, weblog e jalebi dari, omidvaram shad bashi @};-
dige yeki az bazdidkonandeganeto az dast dadi dige baran khanoom
enghadr omadam sar zadamo hanoz matlabe jadid nist kahste shodam dige bye ta rooze ghiyamat lo00o0o0o0o0o0ol
bo0o0o0o0o0o0o0o0oo0o0os
سلام، مخاطب تنهای بادهای جهان. دفتر من هم الان مثل اتاق شما است. میخوام از در برم بیرون باید از روی کاغذ ها بپرم اونور...
به جای اینکه بشینی این جزئیات طولانی رو از اتاقت بنویسی و مردم رو سر کار بذاری پاشو اتاقتو جمع و جور کن!
/رضا
نمی دونم چیزی نمی نویسی یا من نمی بینم ..
مرسی که به من سر زدی.مطالب جالبی داری .از این به بعد بیشتر بهت سر میزنم.راستی منم یه بار اتاق داداشمو رنگ کردم اکه به من بود که همشو مشکی یا سرمه ای میکردم ولی اون یکم بی سلیقست هر دیوارشو یه رنگ کرد البته خودمونیم خیلی باحال شد.موفق باشید
بابا بارونی چشامو بستم و وا کردم هیچ اتاقکی ندیدم که الکی آدرس نده ۰۰من میخوام بیام خواستگار ننمو به زور ضرب آماده کردم بارونی (المثنای کمندی) ولی آدرس رو یه جوری بنویس که با درو پنجره تصادف نکنم حال ندارم سرمو باند پیچی کنن شب عرروسی
سلام
خوش بحالت که میتونی خودت باشی
همونطور که دوست داری باشی
قدرشو بدون