...

                                                                    
                                                            

نظرات 9 + ارسال نظر
پرچین شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:05 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

باران! اذیت نکن. با من حرف بزن. بگو چی شده. چرا نمیتونی حرف بزنی؟ قول میدم پشیمون نشی.

فرشاد شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:20 ب.ظ http://hmfarshad.persianblog.com

سلام. آخه شما اگه میخوای بگی که به‌روز شدی باید بنده‌رو ضایع کنی؟ حالا ناصر یا منصور چه‌فرقی داره؟ اصلاْ شما از کجا دونستی‌که مثلاْ ما تو خیابون ملاصدرا بستنی نخوردیم؟ اما عیبی نداره. منتها بگم که ویدا دیگه اون ویدای سابق نیستا. یادش بخیر روزایی که از مدرسه در میرفتیم و ساندویچ ویدا میخوردیم. اون موقع کنار بانک مرکزی بود. از نیک‌هم خبری نبود. اونوقتا فرش‌فروشی بود. یه ساندویچ به‌علاوه یه چیپس خوردشده لای ساندویچ یعنی لذت فرار از مدرسه. ولی یه‌سری به پیتزا لاوین بزنی بد نیست. به‌هر حال ممنون از یادآوریتون. یهو اشتباه شد. منتها اینبار درگوشی بگو. فعلاْ

ُفرا یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:54 ق.ظ http://gastby.persianblog.com

چه زود فهمیده باید سکوت کنه

موح یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام
به قول شاملو
سکوت سرشار ازسخنهای ناگفته است
وازدیدمن بیشتر آنان که کمتر حرف میزنند وسکوت اختیار میکنند غالبا بیشتر فکرمیکنند امید اینکه قبل از هرحرف زدنی بیشتر فکرکنیم

نانسی یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:50 ق.ظ http://nancy1.persianblog.com

سلامممممممممم........بارونی خوبی............کولاکککک کردییییییییی.........................تو وب لاگ نانسی .....داستانه چت رو تعریف کردیییییی........؟؟؟؟؟تو وب لاگم......صبا میگه کلی گریه کردم ..... اما من خیلی خوشم اومد از اینهمه مرام تو واز این همه حافظه خوب توووو...عزیززززز........

سوته دلان یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:13 ب.ظ

سلام بارون عزیزم.................
امیدوارم همیشه سالم و سر حال ببینمت.....
خیلی مراقب خودت باش.....راستی منو که یادت نرفته هنوز هان؟..... دوستانی قدیمی رو از یاد نبری ها.......خوش باشی همیشه....آرش...........بـــــــــــــــــای

نسیم صبا دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:50 ق.ظ http://hamrazedel.persianblog.com

سلام بارونی..سلام نازنینم..دلم برات خیلی تنگ شده..وقتی تو بلاگ نانسی نوشته هاتو خوندم گریه کردم..دلم برای اون همه مهربونیت تنگ شده بود..دلم برای اون روزای خوب تنگشده بود..دلم برای ایرج تنگ شده ...ایرج برام نوشته بود به بارونی بگو..با اینکه هیچ وقت دوستم نداشت ولی من همیشه دوستش داشتم..تو که میدونی ایرج خیلی تنها شده...وقت کردی براش یه ایمیل بزن...بارونم..نمیخوای به همسفرت سر بزنی؟؟؟همسفرتو فراموش کردی...من همیشه شادی تورو آرزو میکنم..شاد باشی گلم...صبا=همسفر

مانی دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:40 ب.ظ http://mani2000.persianblog.com

سلام باران .
خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم . مطالب قشنگتو خوندم و عکس قشنگترت رو با اجازت برداشتم . دنبال همچین عکسی می گشتم . یه جایی لازمش دارم . بهم سر بزن . می دونی من که همیشه از دلتنگی ها می گم . اینبار هم همینطوره . ولی سعی کردم جالب باشه. اینم حرف دلمه . بخونش و نظرت رو بگو .

نانسی سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:45 ب.ظ http://nancy1,persianblog.com

اپ کردم ابجی خشملمممممم بیا اون و را تا نیومدم خودت و این عکست رو با هم بخورمممممممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد