مدرسه ای که درآن درس می خواندم.....

و مدرسه خوشگل ما...

نمی دونم من خوشگل میدیدم یا اینکه مدرسمون واقعا خوشگل بود.

اول باید اسم دوستامو بگم.اسمای واقعی راستکیشونو.
یک دوست داشتم اسمش نونا ناظمیان بود.دخترکی با موهای لخت سیاه و چشمای مهربونی که همیشه پشت عینک بود.
مدرسه ما از صبح بود تا عصر ساعت ۴.عین کارمندا.ولی ما که خسته نمی شدیم.اول بگم که مدرسه ما قاطی پاطی بود.چی؟؟نمیدونید قاطی پاطی  یعنی چی؟؟خب یعنی مختلط.یعنی آقایون  پسران هم افتخار داشتند با ما توی یک کلاس بنشینند.
مدرسمون بزرگ بود با یک حیاط خوشگل بزرگ و یک زمین بازی وآلاچیقی که سقفش پر بود از گلهای آبشار طلا.
من و نونا بعد ناهار می رفتیم زیر الاچیق و مشغول می شدیم به امر
شریف خمیر بازی که نونا عاشقش بود و مدتها چشمای خوشگلشو می دوخت به اون خمیرای بی شکل تا شاید از اونا چیزی در بیاره.
این جور کارا حوصله منو سر میبرد و دلم میخواست برم وسطی یا زو.
زو بازی مورد علاقه من بود .باران ستاره مسابقات زو.
این خمیر بازی ما ادمه داشت تا نونا مریض شد.می گفتند مننژیت گرفته.ومن چه می دونستم مننژیت چیه؟؟
اما روزی که نونا را بعد از یکسال دیدم فهمیدم.نونا روی یک صندلی چرخدار نشسته بود.اصلا حرف نمی تونست بزنه .نمی دونم می شنید یا نه؟؟من توی زمین مشغول زو کشیدن بودم که آوردنش.رفتم جلوش و خیلی نگاهش کردم اما باورم نمیشد نونای خودمه.
چند سال بعد وقتی به کلاس سوم راهنمایی رفتم نونا ناظمیان مرد.
الان هنوز چهرشو با اون موهای صاف و چشمای گرد شده یادمه.

نظرات 3 + ارسال نظر
پدرخوانده یکشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:52 ب.ظ http://iranroozi.blogsky.com

عمر کوتاه ولی خاطره ای خوش .. یادش گرامی روحش شاد .. والسلام

مچ گیر چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:07 ق.ظ

سلام چیزی که از این داستان متوجه شدم این بود که شما همیشه می گفتین حدودا ۲۲ سال دارین و دانشجوین در صورتی که اگه این داستان واقعی باشه شما بالای ۲۵ سال سن دارین هههههههه شرمنده رو راست باش

باران چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ق.ظ http://manzelgah.blogsky.com

هههههههه شرمنده با شما یکی روراست نمیشم چون حتی می ترسی ایمیل یا اسم خودتو بگذاری .
ضمنا برای من بی تفاوته شما اصلا میتونی منو ۱۰۰ ساله ببینی.
راستی یک چیزیو میدونی؟؟اون مدرسه هنوزم وجود داره میتونی بری تحقیق.اما نه توی شهر خودمون..ضمنا مواظب باش ای دفعه برای چیزی خودتو به زحمت بندازی که ارزششو داشته باشه....شرمندمااااااا.ههههههههههه.
راستی هنوزم تنهایی؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد