رای ما موسوی
اینجا بوی نم میده دیگه.... گفتم یه دستی به سر و روش بکشم .. یه غالبی عوض کنم
شاید یکم بوش بره...
.........
بارون
یه شب وسط تابستون
به بارونه نم نم
راه بری و راه بری و راه بری
موقعه راه رفتن تب میکنی
سیگار هم شاید
فکر هم نمی کنی
فقط سرتو میندازی پایین و کفشاتو نگاه می کنی
چترتو هم جا گذاشتی
دعوامون شده بود ٬ تو بعد دعوا اومدی از خونه بیرون
من چترو دیدم
برش میدارم و مدواَم دنبالت
من دنبالت میام ولی تو که نمیدونی که
سرت پایینه
داری کفشات رو نگا میکنی
بعد میینی روی سرت بارن نمی ریزه دیگه
سرتو میگیری بالا،
میبینی یه چتر سرمه ای بالای سرته
سرتو میچرخونی و منو پشت سرت میبینم که چترو بالای سرت نگه داشتم که خیس نشی
ولی من که خیسه خیسم
میگی سرما میخوری،
میگم به درک
................
دلم تنگه
خیلی هم تنگه
خیلی هم گرفته
نمیگم واسه چی ، واسه کی ، چرا .
دلمم میسوزه
فکرشو هم میکنم
ولی به خودم میگم فکرشو نکن
میگم عیبی نداره
خوب میشی
بزرگ میشی
با خیلی چیزای دیگه
که ولی گول نمیخورم
که ولی دلم هنوزم میسوزه ، میخوادش ، تنگشه ...
خستهام ... از نگفتن . میدانی ... چشمانم دلتنگ سخن گفتنند ...
کو نگاهی که حرفم را بشنود ... میدانی ..
. نگاهم با نگاه تو سخنها دارد ٬ حرفها ... دلم هوای سکوت کرده است.
سکوتی سرشار از ناگفتهها ... سکوتی با آهنگ یوسف٬ بوی پیراهن یوسف
.................
چرا آدما اینقده خنگ شدن ؟!! نکنه من انتظارم زیادیه؟!!
اصلاْ حال نمکنم دوستام معنی نگاهام رو نفهمنا .
من خیلی وقتا سعی میکنم با نیگا کردنم حرف بزنم .
یه نگاه ساکت میتونه یه دنیا حرف رو با خودش همراه داشته باشه !!
چرا ملت نمیفهمن اینو ؟!! چرا داد زدن منو نمیشنون ؟!
چرا التماس کردن منو نمیفهمن ؟! چرا شاکی شدن منو نمیگیرن ؟!!
هی اونوقت میپرسن چیه چرا اینجوری نیگا میکنی !! مثلاْ وقتی ...
.............
یه خرابه بود
یه روح بود
با یه ماه ٬ که پشت ابر بود
...............
هر چی بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که دوست داشتن
و عاشق بودن هیچ ربطی به هم ندارن. یعنی دو جنس مختلفن که فقط
بعضی چیزاشون شبیه همه . ولی هر چی بیشتر سعی میکنم ٬ بیشتر
از این نمتونم توضیح بدم.
فقط نمدونم چرا هیچکس با من موافق نیست
................
میدونی٬ فرق من و تو اینه که ما هر دو عاشقیم ، ولی ... من میدوییییدم ،
تو میدویییدی ....
..............
استعداد عاشقی . استعداد عاشق پیشگی . استعداد دیوانگی .
...............
هی دختر ، وحشی باش ... و معصوم .
...............
سلام
بالاخره این وبلاگ هم آپ شد
تو این مدت نظرات فشنگی دادین همه مخصوصا تو....
همش پاک شد ....
می خوام یه چیزی بنویسم ولی باز پشیمون میشم
باز مینویسمو باز پشیمون و.....
مینوسمو دوباره پاره میکنم!
میخونمو خودم خجالت میکشموباز پارش میکنم!
خجالت میکشم از خودم از تو از ......
دیگه میخوام بچسبم به خودم!
به دوسال بی توجهی به همه به دو سال ادم حساب نشدن
به دوسال بازی... دوسال پر از ترسو هول و تنهایی!
روزای پر اضطراب که تو زنگ میزنی یا نه ؟
ترس اینکه زنگ بزنمو خودت گوشی رو برنداری و مادرت....
ولی اون موقعها چه خوب بود کمتر به هم دروغ میگفتیم ، کمتر سرکار بودیمو !
این دوسال مثل برق گذشت وخیلی چیزا معلوم شد
من تا حدی که میتونستم یا بهتر بگم تا توی توانم بود میخواستم دروغ نگم
اگرم دروغی کفتم یا مصلحتی بود یا کوچیک ولی تو.....
قبول دارم از تو زیاد انتضار داشتم
گفتم صبها زودتر بیا خونه بیشتر بیا تو نت
تو میگفتی: اینو بفهم من دخترم
ولی اون انتضارای منو نمیشه تکبر معنی کرد اون ایینه ای از یه عشق صادقانه بودکه طرفم هم باید با عشق تو اون ایینه نگاه کنه
یه مدت مریض بودی و یکی رو فرستاده بودی که مثلا به دوستات بگه حالت خوب نیستو نمیتونی بیای.....
اونم شد باعث دلواپسی من و سنگ صبور بقیه !
درسته من مثل Sp نتونستم زیاد حالتو بپرسم چون شمارتو نداشتم
اون داشتو من نداشتم!
بعدا حالتو پرسیدم خیلی نگرانت بودم
میخواستم دلواپسی خودمو با بقیه شریک کنم ولی نشد
شایدم چون اون کارو من مثل اون با عشق انجام ندادم فراموش شده؟
یادته با چه التماسی شماره موبایلتو گرفتمولی بقیه شماره راحت میگرفتنو میزاشتن برای روز مبادا!!!
حتما جز اخرین نفرایی بودم که شماره داشتم نمیدونم؟
یه روز که گیج خواب بودم، ساعت ۷ صبح بود.
برای اولین بار تو زنگ زدی ! منم خواب خواب، چیز زیادی نگفتم
تو گفتی : اخی برو بخواب
بعد که از خواب بیدار شدم دیگه تو پوست خودم نبودم انگار میتسوبیشی زده بودمو....(اکس)
تلفونا زیاد شد
منم بیخبر از همه جا زیاد زنگ میزدم ، بدون اینکه بدونم بقیه هم زیاد زنگ میزنن!!!!!!!
حالا که فکرشو میکنم و میبینم که هر بار من زنگ میزدمو تلفنت اشغال بود یا sp بوده یا فلانی و فلانی از خودمو کارام بیزار میشم
روز زلزله شاید کمی دیر زنگ زدم( یعنی دیر تر از بقیه)
ولی همون موقع که از سر کار اومدم زنگ زدم.
با زلزله هم زیاد سروکار ندارم که بگم هر جا میری اب هم ببر!
روز تولدتو یادم بود و هست تا اخر عمر
چون من با یه نفر سرو کار داشتم تولدتو یادم موند ولی تو......
بعدشم ماجرای اون کاپشن کذاییو.... ولش کن درباره اون هیچی نمیخوام بگم
کاش فقط تو یه زنگ میزدی( نمیگم بهت میگفتم فقط سه کلمه میتونی بگی ولی خرجتم زیاد نمیکردم) و نمیگم میخواستی اصرار کنی نه نه!
خونتونو عوض کردی مثل من !!!
یادته عید این مسج رو دادی
Have a year white as milk
Soft as silk
Sweet as Honey
and full of money
Happy new year 1383
بعدا فهمیدم اون مسیج هم مال اونه.... حالم بهم خورد
تواین دوسال من به خیلیها بدهکارم در عوض از هیچ کسی طلبیکار نشدم!
من بدهکارم به بچه های روزی
بدهکارم به شهروز به رویا به مهدی SP
بدهکارم تا اخر عمر به مهدی !!! خیلی چیزار و بام روشن کرد
چیزایی که من اصلا تصوشو نمیکردم !!!!!!!!!!!!!!
بدهکارم به شهروز چون حس حسودیمو با اون تجربه کردم . خودمو تو غالب اون خالی کردم!!
بدهکارم به سمیرا همکارت اونم اذیتش کردم اون بهم تذکر داده بود
بدهکارم به نازنین ، اونم بهم تذکر داده بود ولی من.....
از همه بیشتر بدهکارم به خودم! خودمو بد جوری گول زدم
این خرفا رو قبلا باید میزدم ولی نخواستم ۲۰ دی تورو خراب کنم
تا الانم صبر کردم تا بقییه کار خودشونو بکنن!!!!
چند روزه که دیگه بهت زنگ نمیزنم ،،،،،،،، نمیتونم بزنم
دیگه گریه هاتم اثر نمیکرد این اخریا، فلبم دیگه سنگ شده!
این مدت با تو بودن خیلی چیزا به من یاد داد
یاد داد اگر کسی بهم گفت دوست دارم تو دلم بخندمو برم سراغ نفر بعدیو...........................
یاد داد اگه کاری رو با عشق شروع کردی و با عشق بری جلو .... یا میخوری زمین تا میکوبنت زمین..
فکر کنم دیگه یاد گرفتم با زندگی بر خورد کنم؟
میخوام از این به بعد چکش خور نباشم .... خود چکش باشم!
یاد گرفتم طرفمو همیشه بزارم تو کوره احساساتم و بشکلی که خودم میخوام درش بیارم هر جور که بخوام... بعدشم نفر بعدیو بعدی ...........
بعضی وقتها وسوسه میشم زنگ بزنم ، ولی این تیکه کاغذ با کلمه هایی که دورشون خط کشیدم روزی صد بار میخونم.و همیشه جلومه:
{روز تولدت بهت گفتم من میخوام بهت تلفن بزنم.
گفتی نه همین قبوله.
گفتم من باید تلفن بزنم و اصرار کردم.
جمعه بود.ظهر بود که راضی شدی و گفتی فقط سه کلمه میتونی بگی.
فقط سه کلمه.
و زنگ زدم...
گفتم سلام...و خندیدم..ذوق کرده بودم...تولدتو تبریک گفتم و بازم خندیدم...خندیدن هم که کلمه به حساب نمیامد}
۲ـشماره هامونو بهم دادیم و قرار گذاشتیم به هم زنگ نزنیم.گفتی داشته باش برای روز مبادا.
زنگ نزدیم اما گاهی..نه؛بیشتر از گاهی برای هم مسیج دادیم.
اینارو میخونمو از تلفن دور میشم ، بیشتر میخونمو نفرتم زیادتر میشه و زیادتررررر.
ولی نفرت من و ابراز اون با SP فرق داره . من نمیتونم کارای اونو بکنم
چراشو نمیدونم شاید به خاطر حرمت روزای قبل؟
شایدم نمیخوام نمیدونم!!!!!!!!!!
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که کنار بکشمو بی خیال همه چی بشم
شایدم اون ماجرای sp واون ماجرای واقعی دخمه یه جور انتقام باشه شایدم تقاص؟
شایدم یه جور تلافی؟ یا یه جور سبک شدن از بار گناه نمیدونم
من همیشه میگم ادما ضربه هایی که توی زندگی میخورن به خاطر اعمال خودشونه!!!!!!
عشق یطرفه مثل خیابون یکطرفس!
باید زود متوجه بشیو از کوچه پس کوچه هاش فرار کنی۱
به هر حال من بدهکار، راضی به اذیت هیچ کس نیستم خودم با بقیه جبران میکنم
من نمیدونم چرا این چند روز هر کاری میکنم نتیجس بر عکس میشه
اون متن خیلی جمع بندی ها رو بهم ریخت خیلی معادله هارو هم عوض کرد
اون یادداشت برای این بود که من فحش خورم ملس شه نه اینکه همه بیان حرفای منو تصدیق کنن
معلوم شد من هنوز درست شما ها رو نمیشناسم!!!
متن جوابیه:
در ذکر رویای شیرازی..
ان مخلص مقتدی ، ان مقتدای مهتدی ، ان شمع سابقان ، انصبح صادقان ،ان فقیر غنی ... رویای شیرازی:
رویا اگر من ان متن رو نوشتندی و به تو گوشزد کردندی که خوانندی ، برای این بود که ازت معذرت خواهی کردندی ، نه اینکه امدندی اینجا اراجیف ذکر کردندی.
که این حال از تو بعید نبودندی چونکه در کله شریف مقداری کاه بودندی.
به هر تقدیر میان من وتو اسراری بودندی(مثل اون فراریه و اون همسایه کذایی) که باز هم تو انقدر مرد بودندی که هیچ جا ذکر نکردندی................
در ذکر شهروز خاک اره
آن مقتدی مشهور ، آن شیخ اخلاص ، آن مشتاق بی اختیار ، آن منتهی مذکور جناب شهروز ذکر زیادی دارد.
جناب شهروز از شما هم دعوت کردندی که امدندی.
ولی شما امدندی و به ساسان فحاشی کردندی ، در صورتی که من ان متن رو نوشتندی و اگر ان به مذاق شما خوش نیامدندی باید به من کمال بی احترامی رامیکردی و لی برعکس کردندی و به من هیچ نگفتندی.
شما که خود را مصلح اجتماعی دانستندی باید ازش طرفداری واقعی میکردندی وحق به بقیه هم میدادندی چون دوست شما زیاد اشتباهکردندی (فقط توانستندی که شکلات داییت را با او تقسیم کردندی)
و این را هم باید میدانستی که این کار ها که الان sp با باران کردندی شما هم قبلا بدترش را کردندی اونم با اناهیتای روزی!!!!!!!!!!!!
اگر شما از ادمینی افتادندی و اون فحاشیها رو کردندی ، نتوانستی به sp حرف زدندی چون تو هم از انسانیت به دور بودندی و دوباره اون فحش ها را به رویای شیرازی کردندی.
پس تو هم لایق نبودندی برای احقاق حق!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا هر موقع که شماره من را خواستندی به خودم بگو نه به اون.....
ذکر مهدی اسپایدری
ان هدف تیر ملامت ، ان فضایل خزانه ای ،ان رجال مجردی ، ان کمال مشرفی ،
ان صدف دری مهدی اسپایدری بسی جذاب بود
مهدی اسپایدری من اخر نفهمیدم اینجا از کی طرفداری میکنی.
ولی معلوم الحال تو هم مثل من متهم بودندی. ولیکن گناه تو سنگینتر بودندی و تو مورد غضب قرار گرفتندی.
چون گناه تو هجوم به خلوت دیگران بودندی و قبول اینکه کنار گذاشته شوی برای تو سخت بودندی.
ولی من اینرا راحتر قبول کردندی . چون بار گناهان من سبکتر بودندی و تو در عالم رفاقت خیانت کردندی!!!!!!!!!!!!!!!!! ؟؟
بهانه های تو قبول نبودندی. اون چجور ایدی حک شدندی که نمیتونستندی پسوردو عوض کردندی که دیگران با اون فحش و ناسزا ندادندی.
به هر حال هر کسی یه چیزی از درون خودشو در این دنیای مجازی نشان دادندی و هیچ عقل سلیمی این بهانه ها رو قبول نکردندی ( به برسد به عقل ناقص من ) !!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به هر حال ما که بی خیالی طی کردندی ... تو هم بکن چونکه عذاب چنین ادمهایی فقط بی محلی بودندی.
برو به زندگیت رسیدن کردندی وبزار شر بخوابیدندی.
و اینم بگم اگر اون متن رو برای من نوشتندی ( متن اسپایدرمن ) من دنیا را برای اون خواستندی ولی تو برعکس کردندی...............
ضمنا جناب مهدی خان حق کپی رایت از وبلاگ من انحصاری بودندی
ذکر مژگان بارانی
ان بحر اندوه ، ان راسخ تر از کوه ،ان افتاب الهی ، ان اسمان لامتناهی ، ان عجوبه ی ربانی مژگان بارانی
بارانی تو چه شری بپا کردندی و چها نکردندی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی تو دوستات و دشمنات رو باید شناسندی و منو در زمره دشمنان بی بخار بحساب اشناختندی!!!!!!
اما بارانی تو هم برو به زندگیت رسیدن کردندی چون اگر ۳۰ سال هم در وبلاگ جدیدت از خودت دفاع کردندی باز محکوم بودندی
چون تو هم در رفاقت خیانت کردندی و ابزار های احساسی رو سپر خود کردندی.....
اگر اونوقتها الانو میدیدو اینده نگر بودندی، هیچوقت اون کارها رو نمیکردندی
وبه جای اینکه وبلاگ جدید زدندی و فقط تو و اسپایدر در ان از خودتون دفاع کردندی بهتر بود توی مسنجر حرفای خودتونو میزدیدو اون مزخرفاتو همه نمیدیدن وبه شما نمیخندیدندی.
در اخر این گفتندی : هر کدام شما که فکر میکنه حق با اون بودندی ( که نیست) بی محلی کنندی و بی خیالی طی کنندی.........
تو اون وبلاگ فقط یه بار اون نظرات را خوانندی و خندم گرفتندی چون به ترتیب این بود ۱ مهدی ۲ باران ۳ مهدی ۴ باران و............ انگار هر کدوم منتظر بودندی اون یکی نظر دادندی تا اینم بده.
و دیدم باز دستخوش احساسات شدندی و از خونه برای هم تعریف کردندی.
باز از اون وبلاگ بوی خیانت به مشام من رسیدندی . برای همین من نه اونجا نظر دادندی و نه اونجا دیگر امدندی و شما ها با خاله بازی با هم خوش باشندی
مردم از بس گفتم دندی بندی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا از حرفای من ناراحت نشید اینا همه شوخی بود
پارسا جون ! همه تنهاییا با من رفیقن
ای نی زن که تو را آوای نی بردست دور از ره؛کجایی؟
خانه ام ابریست اما ابر بارانش گرفتست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی افتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
وهمه دنیا خراب و خرد از بادست
…