د.ا.ن.ش.ج.و؟؟


*امروز ۱۶ آذر بود؟؟*

 برای  پرویز خروشی دانشجوی ممتاز رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران 
برای لحظه ای که روی ریل راه رفت
و سوت ممتد هیچ قطاری اورا نلرزاند.
یادش گرامی.
...
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
از توی زندون
مثه شب پره
با خودش بیرون

می بره اونجا
که شب سیا
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار می کشن
تو خیابونا
سر میدونا:

عمو یادگار!
مرد کینه دار!
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟

مستیم و هوشیار
شهیدای شهر
خوابیم و بیدار
شهیدای شهر

آخرش یه شب
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون

یه شب ماه میاد
یه شب ماه میاد...

«زنده یاد احمد شاملو»

نظرات 109 + ارسال نظر
نانسی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ق.ظ http://nancy1.persianblog.com

سلاممممممم ..باروووووووووووووونیییییییییییییییی***********چطوری توووووو ..خشکللللللل..خوفیییییی......دیشب با صبا حرف می زدمممممم ...کلی یادتو کرد ................گفت بهش بگو بهم زنگ بزنهههههه*********فدات ...سلام برسون به برو بچ...راستی صبا ادمین شده ...کوشا هم همین طور ...هههههههههههههههههههههه

احوالپرسی روزمره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:25 ب.ظ

ایمیل داری دختر. یه احوالپرسی کوچولو بیشتر نیست.

احوالپرسی روزمره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:42 ب.ظ

بازم میل داری آبجی.

شهروز دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:58 ب.ظ http://khak-arreh.persianblog.com

هههههههههههههه نانسی؟؟؟؟خداخیرت بده خبره به این خوبی رو اینجوری میگن اخه؟؟؟؟یه دفه بچه پس می افته که با این خبرای مهم وهیجان برانگیز توهههههههه
همچین ازادمینی حرف میزنی که ادم مو به تنش سیخ میشه هرکی ندونه ادمینی چیه خیال میکنه یه طبقه پایین ترازپست ریاست جمهوریه ههههههههه تازه یه نمره منفی توانتقال خبر به خاطردادن خبر تکراریه ادمینیه کوشا.........هههههه

[ بدون نام ] دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:06 ب.ظ

همونی که می دونی چیه همونجایی که می دونی کجاست...

احوالپرسی روزمره سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:01 ق.ظ

همونی که می دونی چیه توی همونجایی که می دونی کجاست...

بی نام پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:03 ق.ظ http://nalehidarsokoot.persianblog.com

سلام دوست عزیز .منم در احساس خودت شریک بدون . من بغض مشترکم مرا ای بی هم زبون با گلوی تشنه ات فریاد کن .براتون از ته مسلخ غربت ارزوی موفقیت دارم .به کلبه تنهایی من قدم رنجه کن خوشحال میشم

کتایون و سینای همیشه پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام.سلام.سلام.این سه تا سلام از طرف من و سینا و همایونه.هممون دوستت داریم .امیدواریم تا روز تولدت سلامت و سرحال برگردی و دوباره بنویسی.نمیتونی اون شال گرنتو محکم کنی اینقدر سرما نخوری؟اینو همایون گفت.بازم میام برات مینویسم.بای بای عزیزم به قول اون دوستت (می ماچمت بارانم)

پارسا جون با تو حکایتی دگر پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام
این مادر قحبه کیه با اسم احوال پرسی روزمره میاد همه چی رو با همه چیز ننش اشتباه گرفته اگه از تخم باباتی بیا ایدی منو ادد کن تا احوالپرسی جامع رو با ننه گرامیت بکنم ضمنا میشناسمت ولی به خاطر اون روزای خوب اسمتو نمیارم تو لیاقت نداشتی اسمت تو وبلاگ اورده بشه سلام ما را جناب اقای .... به مادر گرام برسانید بابای

کتی جمعه 11 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:20 ب.ظ

سلام عزیزم امروز همش تو فکرت بودم ماه دیتو ببین وقتی نیستی ماهتم مثل همیشه نیست دلتنگتیم خیلی .اصلا نمیتونم برات چیزی بنویسم تو چرا این حرفایی رو که میدونم چقدر ناراحتت میکنه پاکنمیکینی آخه؟

رضا شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ق.ظ

دوستت دارم بیشتر از همیشه برای همیشه تا همیشه
کاشکی می تونستی بازم بنویسی و الان که نزدیکای تولد بهترین و تنها امید منه دل همه را شاد کنی
مواظب خودت باش
دوست دارم از دریچه چشمای قشنگ تو با ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

مهدی شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ق.ظ

اینم با اسم خودم برای تو می نویسم. تویی که صاحب وبلاگی. من میدونم و تو هم می دونی و خدا هم می دونه که من اون سه نقطه ها رو با چی پر می کنم. ولی بدون هر موقع غم و غصه داشتی یا به قول خودت اشک توی چشمت بود اومدی و همشو توی دل من خالی کردی و بعد هم گورتو گم کردی و رفتی در حالیکه همون موقع با صد نفر می گشتی. البته خدا کنه فقط صد نفر باشن. من بارها و بارها همین پارسای عزیز رو بهت پیشنهاد دادم. امکان نداره بتونی انکار کنی چون خودت می دونی که حقیقت داره.گفتی دوستش داری ولی مال زمان چت بوده دوست داشتنت. ببین ... تو متعلق به چتی. لطفا برو همونجا و با همینا باش.. چرا همین یا یکی مثل همینو انتخاب نمی کنی؟ چرا؟ هم خودت راحت می شی و هم اینا. بهش خوب فکر کن. در ضمن تو برای من مرده ای خیلی وقته. اینم حرف خودته. مگه نه ؟ حرفی که از بس تکرارش کرده ای شنیدنش برام تهوع آور شده. حالا خودت بشنوی بد نیست : تو مرده ای ، خیلی وقته.

رضا شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:36 ق.ظ

مهدی جون خدا شفات بده

رضا شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:39 ق.ظ

چون یادداشت مهدیو دیدم گفتم بهت بگم اگه روزی صد نفر
گفتن دوست دارن بدون یکیشون منم اگه روزی ده نفر گفتن دوست دارن بدون یکیشون منم اگه روزی یه نفر بهت گفت دوستت دارم بدون اون یکی من واگر روزی کسی نگفت دوستت دارم بدون من تو این دنیایی که امسال مهدی نفس می کشن نیستم
دوستت دارم

پارسا جون ! با تو حکایتی دگر شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:09 ب.ظ

ببین مهدی من مادر تو رو فقط با اون مقایسه میکنم تو اگه بچه اون مادرت بودی و پسر من نبودی میومدی منو ادد میکردی اسپایدر بس کن بی جنبه بازی حدی داره تو که روزی صد تا میل میدی و توش فحش مینویسی انتظار نداشته باش که کسی تورو ادم حساب کنه اونم به یه دختر.
البته ینم بگم که اگه این جوری شده و تو الان بلبل شدی مقصر فقط بارونه چون تو کمتر از اونی بودی که بشه بهت رو داد بهت زنگ زد یا اسم نحستو تو وبلاگ برد اینم بگم که اون بارون هم لیقتش دمایی مثل توهه چون درو تخته بهم جور میشن.
من روحمم خبر نداشت که با هم تلفنی حرف میزنید وگرنه یه بلایی سر تو واون میاوردم به هر حال وبلاگت رو پیدا کردم ( دارم یه کارای کثیفی میکنم) که ارزششو نداری بیام اونجا دهنتو سرویس کنم ولی مجبور شم میام بخاطر بی جنبه بزی های تو و نامردی بارونت ضمنا اینو بدون که ما از هم جدا شدیم و کاری دیگه به هم نداریم وگرنه یه حالی به جفتتون میدادم اساسی.
از اون بچه های روزی فقط تو مونده بودی که برات ارزش قائل بودم که تو هم تو زرد درومدی
این حرفو جذاب روزی بهت میگه نه طرفدار بارون که از اسمش و خودش بشدت بیزارم
بیشتر از اینخودتو و وقتتو برای این بچه نزار . نه اون ارزششو داره نه جنبشو پس من ازت خواهش میکنم بی خیال شی و بیا برای تلافی گذشت کن کاری هم داشتی ایدی منو ادد کن
پارسا جون ! با تو حکایتی دگر

باران/خودم/ شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:53 ب.ظ

گاهی زندگی اونقدر چرند و مسخره میشه که به زشتی و پوچی اون باید دیوانه وار خندید!!!
تا حالا هوس کردین برید بالای یک پل معلق مسخره و بپرید پایین؟؟
تا حالا شده وسط یک خیابون شلوغ دلت بخواد جلوی اونهمه ماشین استوپ کنی و با چشمای بی خیال و اشکایی که هیچکدوم از اون راننده ها گیجت نمیبینن به اونا نگاه کنی و از حسرت و دریغی و پشیمونی که از تند رفتنشون توی نگاهشون میبینی لذت ببری؟؟
نه دیگه اینا تهدید نیست.
اینا همه حسای چرندیه که روزای گذشته رو باهاش گذروندم.
همه حسای چرندی که ذهنمو قلقلک داد و قلقلکش به جای خنده طعم گریه داشت!!!!!
مگه همتون از حسهاتون نمیگید؟؟
اینم حس من!!!
چرا باید قایمش کنم؟؟
چون تورو ؛اونو؛اینو ممکنه...ممکنه ناراحت کنه؟؟
نه...دیگه ناراحتی هیچکس برام مهم نیست(چه دروغ چرندی)
اما چرا باید وانمود کنم که شجاع و مهربون و لبخند بر لبم؟؟
نه!!هیچکدام اینا نیستم نه شجاع و نه مهربون.هیچوقت اینقدر سنگدل و بد و نامهربون نبودم.اونقدر سنگدل که میخوام دل بسوزونم.دل بشکنم.آتیش بزنم...
دلم میخواد به آیدین آغداشلو بگم بعضی وقتا دل شکستن لازمه اگه تو این دنیای گل و گشاد بی مصرف حتی یک نفرو بیدار کنه...کی میدونه چطور میشه پیداش کرد؟اون باید منو قانع کنه که چرا نباید دل شکست؟؟
...
اصلا اون نه..شماها کدومتون میتونید منو قانع کنید؟؟
نه.نمیخواد جواب بدید.جواب نمیخوام.نمیخوام قانع بشم.
کی بود به من گفت شجاع باش و بگو خسته ای ؟؟
آره خسته ام.شدیدا وحشتناکککککککک خسته ام.
حتی یک قدم اونور ترو نه میتونم و نه میخوام برم.

منم آدمم دیگه.از یه سیاره دیگه هم نیومدم.یک آدمم عین همه شماها.هم ناراحت میشم.هم می رنجم.هم بدم میاد.هم غصه میخورم.هم اشکامو تو چشمام حبس میکنم...

خسته شدم از بس فرار کردم از تو..از اون.از همه تهمتای ناروا و دروغ.
و پناه بردم به خودم.
مدتهاست میدونم جز خودم هیچکس پناه من نیست.
خسته شدم از بس فکر کردم اگه سکوت کنم همه چی حل میشه.

خسته شدم از بس در جواب حرفای زشت و پست و کثیف لب گزیدم وخاموش موندم از شدت دوری خودم به اون حرفا مبهوت.

خسته شدم از زندگی.باورتون نمیشه؟؟خودمم باورم نمیشه.

خسته شدم از صدای خودم که دیگه درنمیاد.
خسته شدم از هرچی سکوت و صبره.
دلم میخواد داد بزنم.دادددددددددددددد.
خسته شدم از خیلی چیزای..خیلی چیزا..خیلی چیزا...
خسته شدم ازآینه و معصومیت که توی چشمام مرد..مرد..مرد

من نمیدونم چرا همه اصرار داشتن منو بدبین کنن؟؟
که باور نکنم دوستیو؟؟
چرا؟؟هان؟؟چرا؟؟
چرا هر کی بهم رسید گفت:ااااااااا تو چه ساده ای.....

مگه سادگی چش بود که درمن اونقدر تحقیر شد؟تحقیر شد؟تحقیر شد؟؟
چرا هر کی بهم رسید گفت به هیچکس اعتماد نکن؟؟هیچکس دوست نیست!!هیچکس راست نیست!!!

آخه من نمیخوام این زندگیو که توش همش باید احتیاط کرد..همش باید ترسید..همش باید بدبین بود..دروغ گفت..تحمل کرد..تحقیر شد..ترک برداشت..خورد شد..ریخت...فرورفت..فرورفت...فرو رفت...
آخه چرا؟؟

ببین بازم یک چرای دیگه..بازم من ایستادم..چراها فقط ادمو متوقف میکنند.
حالا مگه کجا میخواستم برم که متوقف شدم؟؟

چرا همه آدمو هل میدن؟؟
بدو..بدو..عجله کن..عقب موندی..

خسته شدم از اینهمه شتابی که نمیدونم برای رسیدن به چیه؟؟رسیدن به موفقیتی با چشمهای بدبین؟؟

بابا من دلم میخواد بایستم...میخوام بشینم..میخوام دورو برمو خوب نگاه کنم..میخوام همتونو ببینم ..یه دل سیر...

من دارم خودم خودمو هل میدم..سخته..خیلی سخته..هیچکس نمیدونه..هیچکدومتون تاحالا خودتونو نصیحت نکردین..خودتونو آروم نکردین..خودتونو وادار نکردین...با خودتون قهر نکردین...منتظر خودتون نشدید..

دارم از فکرام...کارام..حرفام میترسم.
از همه چیزایی که نیستم و میگن هستی...
از همه چیزایی که هستم و مدام باید مخفیشون کنم...

گاهی وقتا یه چیزی میگم خودم از شنیدنش وحشت میکنم...

دیشب مادرم داشت برام حرف میزد..نمیدونم کجا میخواست برم که گفتم حوصله ندارم.
گفت بیا یک چیزی یاد میگیری...
و من گفتم:چیز میخوام یاد بگیرم چکار آخر عمریه...
خدایا گفتم اخر عمریه؟؟
من کی مردم که نفهمیدم مردنمو؟؟
نمیدونم نفس آخر عمرم کدوم بود؟؟
پس علاقه هام؟
نوشتن کتاب؟
آرزوهام؟
...
اون لحظه ای که منو شکست و شکست و شکست کدوم بود؟

کاش میشد بقیه عمرو تند تند زندگی کرد .
دارم چی میگم؟؟
...
اینا فقط درددل بود.جدی نگیرید.

(ادامه قسمت بعد)

مریم دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:09 ق.ظ http://malekeyeatash.persianblog.com

سلام بی وفاااااااااا. دیگه دوسم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟

کتایون و سینای همیشه چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:47 ب.ظ

عزیزم ۲۰ دی یادت نره بنویسی تولدتو فدای مسائل بی اهمیت نکن منتظریم.

رضا پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:46 ق.ظ

رضا شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 05:15 ب.ظ

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
۲۰ دیماه قشنگترین و به یاد ماندنی ترین روزای سال برای منه
روزی که تولدجاودانه ترین وپاکترین عشقمه تولد باران عزیزم
پراز گلای یاس و میخک
با صد تا دریا پر عشق و اشتیاق و پولک
یه قلب عاشق با یه حس بیقرار و کوچک
فـقط مـیخواد بهت بـگه
فـقط مـیخواد بهت بـگه
تــــولـدت مـبـارک تــــولـدت مـبـارک تــــولـدت مـبـارک تــــولـدت مـبـارک تــــولـدت مـبـارک
برای مهربون من دست بزنین
شاد باشین
بخندین برقصین تولد عزیز ترین عزیزم.
خوشحالم. ولی دلم گرفته چون پیشم نیست
‌باران عزیزم
تولد تولد تولدت مبارک. مبارک مبارک تولدت مبارک
HappY HappY BiRTHDAY
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستارهء قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفش هایم هی جفت می شوند
و کور شوم اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهء قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست،در نفسش با ماست و در صدایش با ماست.
پس دنیایی از عشق و محبت را به مناسبت با شکوهترین روز خدا روز میلادت که روز خلقت خوبیهاست پذیرا باش
همرا با بهترین ارزوها عاشق تو رضا

رضا شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:35 ب.ظ

بارانم ....
اینک که سالی دیگر از از بهار زیباو دلفریب زندگی پرشورتان را به پایان می رسانید
سالهایی که بی صبرانه و پیاپی مارا به سوی اینده رهسپار می کنند اینده ای که نمی توان تجسمی از وجودش را برای خودمان بیافرینیم اینده ای که میتوان اروزی خوشبختی کرد
اکنون که روزهای از دست رفته این سال را به یاد فراموشی می سپارید روزهای گاه خوش وگاه ناخوش از دست زمان یا دوستان ..... وروزهای روشن را به نظار می نشینید
ترا به یاد همان روزها ترا به یاد دوران شیرین وگریز پای کودکی که همیشه به خوشی ونیکی ازان یاد میکنی و همیشه
د رگوشه ای از وجودما هوس تولدی تازه می یابد تو را به یاد پاکی به تعداد روزهای عمرت تبریک وشادباش گفته وازخدای اسمانها اروزی بهترین ایام همراه با موفقیت برای تو عزیز دارم وامیدوارم همیشه خنده بر روی لبهای قشنگت باشه اونم
از نوع خنده های امروز بی ریا و ممتد
عاشق تو وخوبی های تو رضا

کتایون و سینا شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:36 ب.ظ

سلام سلام سلام سه تا سلام از طرف من و سینا و همایون.عزیزم تولدتتتتتتتتتتتتت مبارکککککککککککککککک.۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سال زنده باشی شاد و خوش و سرحال.کاش پیش هم بودیم و میزدیم بیرون.نمیدونم الان کجایی بهت زنگ زدم تلفنت بازم خاموش بود خسیسسسسسسسسس آی خسیس روشنش کن نترس نمیخوا د تو زنگ بزنی ما میزنیم میگیم تولد تولد تولدت مبارکککککککککککککککککک.همایون امشب یک کیک کوچول گرفته هشتپلکوش کنیم جات خالی به جای تو خودم شمارو فوتتتتتتتتتتتتتتتتتتت میکنم.بوس بوس بوس میماچمتتتتتتتتتتتتتتت هزاررررررررررر تاااااااااااااااااااااااااااااا.بدو برو بیرون پتزا(به قول خودت)خوری و ول ول کنون و پرسه زنون و خیابونای خیس که عشقته فقط همایون میگه شال گردن چی؟خب خب اخم نکن بابا ما موزیک متن نخوایم کیو ببینیم؟
تولدتتتتتتتتتتتت مبارکککککککککککککککککککک.

نانسیییییییییییییییییی یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:15 ب.ظ http://nancy.parsiblog.com

سلام تو کجای دخملللللللللللللللللل****************ناپیدا شدی ...طلاااااااااااا

همایون یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:05 ب.ظ

HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
HappY HappY BiRTHDAY
مردشور این قسمت نظراتتو ببره که از دیشب تا حالا راه نداد تبریک بگم.حالام دیگه حسش رفته از رو دست این رضا کپی کردم موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل یعنی چه؟موبایل وسیله ارتباطیست نه وسیله پزدهی اگر ان موبایلت را روشن کنی زنگ هم میزنه از توش صدای ادم میادکه با ادم حرف میزند افتاددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میتی سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:43 ق.ظ

نچ چی بگم ولله . اگه ۲۰ دی تولدته خب منم تبریک میگم . فقط منم دیگه خسته شدم از این زندگی ولی هنوز یک امید دارم اما اگه این امیدم از بین رفت چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعدش چیکار کنم . حالا تو اگه راهی پیدا کردی فکر کردی به درد منم میخوره بهم بگم (هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم) . امشب بعد از چند وقت رفتم همه جا سر زدم نمیدونم بقیه یجوری شدن یا من یجوری شدم که بقیه رو یجوری میبینم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون میشم اگه منم از این سر درگمی در بیارین البته معلوم نیست کی باز بتونم بیام از کمکاتون استفاده کنم. فعلا بای

سیاوش ـ ۰۰۶ سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:18 ق.ظ http://siavashnike.persianblog.com

سلامممممممممممم بارون گلممممممممم خوبییییییییی مطلبت خیلی زیبا بود . به من هم سر بزن . موفق و موید باشی

سلمان چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:10 ق.ظ

تولدت مبارک .. از خوندن نوشته های سراسر بی محتوای دیگرون لذت بردم .. دعوا سر لحاف ملا؟؟‌ .. خجالت بکشید .. این کسی که صاحب این وبلاگ هست خودش اینقدر توان داره که انتخاب بکنه ، دوست بداره ، بپسنده یا کنار بگذاره و فراموش کنه و به گور خاطره ها بسپاره .. راستی مردانه نیست که با اسم دیگرون بیایم و چیزی بنویسیم .. دم زدن از مردی و مردانگی کار ساده ای هست اما واقعا مرد بودن از عهده هر کسی برنمیاد .. اگه یاد گرفتیم که هر آدمی هر چقدر هم که دون مایه و نالایق باشه بهر حال شخصیتی داره وبرای شخصیتش احترام قایل شدیم ،‌ اون وقت هرگز راضی نمیشیم در ملا عام لیچار بار هم بکنیم و حرف مفت بزنیم .. مردونگی رو مدام تکرار می کنیم .. مگه با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین میشه؟؟‌ .. مرد بودن این نیست که ناموس هاتون رو به صحنه بکشید اگر چیزی دارید از خودتون مایه بگذارید .. مرد بودن به اون چیزی نیست که زیر شکمهاست که اون رو حیوانات هم دارن .. مرد بودن به قلچماق بازی و لفاظی نیست که بیایم اینجا شاخ شونه بکشیم که آی دی هک می کنم وبلاگتو فلان می کنم دهنتو بهمان می کنم .. نه مردهای قرن ۲۱! .. اینها مردانگی نیست .. لطفا یه بار دیگه از اول برگردید و ببینید .. راستی با یه نگاه به خیلی از کامنت ها میشه فهمید که هدف از نوشتن اونها فقط نوعی بازی و سرگرمیه .. بی خودی خودتونو درگیر هر یاوه بافی نکنین .. شاد باشید و البته اندکی تنها اندکی به قدر سر یه سوزن ،‌ مرد!! .. والسلام

شهروز چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:11 ب.ظ http://khakarreh.persianblog.com


سلمان عزیز کاملا با شما موافقم اما تمام این قضایا تقصیرش به گردن باران است و بس
میگن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها اگر ما یا دیگران او را مورد بی حرمتی قرار دادن حتما بازتاب رفتار خودش بوده که من هم خیلی این رفتار را از او دیدم که نسبت به دوستانش بی توجه و بی مسئولیت هست و جز خودش به کسی ارزش نمیده و او دختریه که بیش از حد مغرور و خودخواهه و وقتی دیگران دوستش دارن و بهش محبت میکنن با ناسپاسی و قدرنشناسی پاسخ میده و طرف مقابلشو دلسرد میکنه
و بخاطر همین است که الان همه در مقابلش جبهه گیری کردن و اینگونه رفتار میکنن وقتی او یک نفرو اینقدر دوست داره که براش یک پست جداگانه مینویسه و اون شخص میاد و بهش نامربوط حرف میزنه حتما خودش کاری کرده و بقدری او را آزار داده که او دست به این کار زده شاید بهتر این باشه که بارونی بیاد و اگه کسی را رنجونده ازش معذرت خواهی کنه.

رضا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:59 ق.ظ

دوستان پاک شهروز وسلمان
اینکه متاسفانه وبلاگ دوست خوبمان باران عزیز به جای توجه به نوشته های باران بیشتر مکان تاخت وتاز و یادداشت های نه در خور شان باران شده همه ناراحتن و ازین موضوع غمگین
ولی شهروز جان بهتره که در مورد هیچ کس پیش داوری نداشته باشیم اینکه باران پستی جدا برای کسی می نویسد
دلیلش را شاید نه من بدانم نه شما خود باران اگر بخواهند ولازم بدونه این موضوع را توضیح میده ولی در مورد اینکه باران نسبت به دوستانش بی توجه و بی تفاوت است موضوعیست که مطمئن هستم خود شما هم که این جمله را ا نوشته اید بهش اعتقاد ندارید چون هرکسی که با باران سابقه دوستی دارد متوحه مهر ومحبت بی ریای باران شده باشد و من تو این مدتی که باران را می شناسم و نوشته هاشو میخونم سراسر بیانگر قدر دانی از دوستانی بوده که بعضا چقدر باران را ازرده خاطر کرده اند و به نظر من کمال بی انصافی است اگر باران را ناسپاس دوستی ها بدانیم واینکه می بینی جواب حرفای نامربوط را نمی دهد به علت حجب وحیا ووحیا و بزرگمنشی
باران((که براش دردسر شده ) است

باران/ پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام.البته که هم اراده دارم هم توان و هم حق انتخاب.اما خب کارهم دارم.به قول مادر بزرگم واجب تا واجب...به قول دکترا اول اهم بعد مهم.حتما جواب دارم و سعی میکنم تو این دوروزه با همتون حرف بزنم.میشه کمی بر احساسات و خشم و هیجان و نفرت و همه و همه غلبه کنید؟و کمی دندان مبارکتونو بر جگر های نازنینتو ن بذارید؟و تا فردا صبر کنید؟

سلمان پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:50 ب.ظ

بارونی می دونی که من زیاد صبر ندارم از اولش هم با این حضرت ایوب مشکل داشتم همیشه لجمو در میاره .. شهروز عزیز جایی خوندم محبت کن بی اینکه انتظار محبت داشته باشی .. اگه بی این که انتظار پاسخ داشته باشی ، محبت کنی اون وقت طرفی که مورد محبت قرار گرفته خود به خود........... بگذریم .. در مورد شخصیت آدمها بهتره اگه نظری داریم اگه دلخوری داریم مستقیم ولی بدون دخالت دادن دیگرون باهاشون بحث کنیم .. این رو یک بار دیگه هم به باران و اسپایدر عزیز گفتم .. اگه خاطرشون باشه مورد مشابهی در چت روم روزی پیش اومد و من هم عصبانی شدم و............. بازم بگذریم .. راستی امیدوارم گفته های من حمل بر دفاع از بارونی نشه .. من از کسی دفاع نمی کنم چون معتقدم بهترین وکیل مدافع هر کسی ، خود همون فرد هست .. من اگه حرفی زدم بعد از مدتها به این خاطر بود که دیدم متاسفانه بازم حرمت خیلی چیزها نگه داشته نشده .. لطفا توجیه نکنیم که به این دلیل یا به اون دلیل .. هیچ دلیل نمی تونه این عمل رو که بیایم اینجا و هر حرف نامربوطی رو به زبون بیاریم ، توجیه کنه .. لطفا مرد باشیم (حتی شما خانوم های محترمه) .. شاد باشید و بدور از هر جنجال و «هوچی گری» .. والسلام

رضا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:04 ب.ظ

حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا انزمان که پرده برفتد چه ها کنند
معشوق چون نقاب زرخ برنمی کشد
هرکس به تصورحکایتی چرا کنند

سروش. جمعه 25 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام علیکم . منهم تولدتان را تبریک می گم .موفق و کامروا باشید .

رضا شنبه 26 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:43 ب.ظ

باز هم براى تو........ باران عزیز
سلام...
این روزها بیشتر از هر موقع دیگری به حضور گرم و نورانیت احتیاج دارم. با تومیشود از ابرها عبور کرد و به ستاره ها و فرشته هایی رسید که طبق طبق برایت سلام می آورند.
باور کن یاد تو و شوق نام عزیزت پرستوها در لا به لای واژه هایم لانه ساخته اند.
گاهی آنقدر آرامم و خودم را به تو نزدیک میبینم که انگار میتوانم همه حرفهای نا گفته ات را از روی صفحه دلم بخوانم. .. . نمیگویم به آرامش رسیده ام... مگر میشود عاشق بود و دلتنگ نبود. دریا به موج هایش زنده است وگرنه با مرداب چه تفاوتی دارد؟
با تو هر نفس غنیمت ٫با تو هر لحظه یک دنیا
هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی ماراکه تو منظوری خاطر نرود جایی
امید تو بیرون برد از سر همه امیدی سودای تو خالی کرد ازسر همه سودایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته درپایی
گویند تمنایی ازدوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

رضا یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:36 ب.ظ

گر من هم برایت ترانه ای از عشق بخوانم ..عشقی که لحظه به لحظه به ساحل زندگی و دنیای من لبخند مهر آمیز و زنده ای دارد....اگر برایت از پنجره بزرگ احساس و لطافت روح سخن برانم….اگر برایت از دنیای خاص خودمان دور از اغتشاش فریبنده دنیای مادی بنویسم….اگر فریاد جوشان درون دلم را برایت بر صفحات کاغذ بیاورم……اگر سر یر گریبان سرگردانی روحم نهم و در خود خموش و ساکت بشکنم و به ابدیت چشمان زیبای تو خیره شوم…..اگر بتوانم اراده ام را در راه عظیم و ناتمام عشق تو از افسار گسیختگی ناخودآگاه مهار کنم….اگر قدرت مقابله با تهاجم کشنده تنهایی و دوری تو را در خود تقویت کنم….
…اگر دستی آسمانی مرا از این چاله تنگ و خفقان آور در خود ماندن نجات دهد…….
آنگاه همان سرودی که زیباترین آواز بودن است برایت خواهم خواند….
دلتنگ تو…

سروش. پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:51 ب.ظ

باسلام وارزوی توفیق؛ بر خویشتن وظیفه دیدم تا بدین وسیله فرا رسیدن عید سعید قربان را به شما وخانواده شریفوهمه دوستان ارزشمندتان تبریک بگویم . امید است به یمن این روز در همه امورات زندگی موفق باشید . بدرود

سلمان پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:00 ق.ظ

بدرود

پرچین پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:36 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

سلام،
چه خبره اینجا!!
از ماجراهای اینجا یه رمان در میاد.
/رضا.

سارا (کلمه) یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:42 ب.ظ http://absharemehr.persianblog.com

سلام بارونی ......... میدونی چند وقته ازت بی خبرم ؟؟؟ بی انصاف این بود رسم رفاقت ؟؟ .... نمیگی مام دل داریم دلمون تنگ میشه ....... نمیخوای یه زنگی به من بزنی؟؟ حتی یه میل ... یا یه کامنت خشک و خالی ........بهتره رامو بکشم و برم ....... چه کار کنم ؟؟ من میرم ولی دلم جا میمونه ...... نمیاد ........ اونو چی کار کنم؟؟؟

غریب دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:07 ب.ظ http://مغرور دوست داشتني= باران

سلام باران با اینکه خیلی مغروری ولی یه جورهای دوست داشتنی هستی که خودت نمیدونی وجالب همسنه که خودت نمیدونی چرا دوست داشتنی هستی منو خوب میشناسی حتی یه روز گفتی بیا که من نیومدم چون کار داشتم تو هم که طبق معمول کلی شرایط داری یادت امد ای مغرور زیبا نمیدونم چی بگم ولی باز برات می نویسم فکر بکن تا یادت بیاد دوست داره تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کتایون و سینا دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:25 ب.ظ

تو حالت خوبه ؟
خبری ؟
حالی ؟
کجایی تو ؟

غریب سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:05 ب.ظ http://مغرور زيبا

سلام
باران رعد آسا یه روز یه میخ میره آروسی اینقدر قر میده که تیدیل به پیچ میشه بخند که خنده درمان هر درد

نیماـ۲۹ سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:16 ب.ظ

هیچی نمیتونم بگم جز اینکه دلتنگ شما و نوشته های زیباتون هستم چرا نمینویسید حتی این را هم هم دریغ می کنید ؟ من نمیدونم چه اتفاقی بین شما و دوستانتون افتاده که از اینجا هم بریدید اما هرچی باشه نباید به وبلاگ و نوشتنتون ضربه بزنه منتظریم یک نگاه به نظرات بندازید تا بعد که شاید ببینیمتون.

پوزه بند شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:16 ب.ظ

احوال پرسی این که چه حالی داررو مادر گرامی تون همشو برای من توضیح داده بعد از این که مال منو میل کرده بود اون اطلاعاتش دراین مورد کامل تره ــــــــــ بعدشم تو اگه ازونا داشتی که مثل زنای خراب نمیومدی بی نام و نشون ازین ضرضرا کنی ـــــــ اگه دوست داری یکی هم حال تو رو بپرسه یه ادرسی چیزی بده بیام روزی ۴-۳ هم به خودت یه حالی بدم هم به ننه و ابجی جونت البته اگه منم این کارو نکنم در روز روزی۱۰۰۰ نفر میان میکنن توشون و میرن خیالی ازین بابت نیستـــ خود جنابعالی هم حاصل یک شب حال و حول بنده با ننه جونتون هستید این رو فراموش نکن عزیزم ـــــــ به ادمایی مثل تو میگن ولد زنا اینم یه گوشه از ماهیتت بود در نوبت های بعدی اگاه تر میشی عزیزکم

[ بدون نام ] شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:32 ق.ظ

ای بابا یه مشت ادم زبون نفهم اینجا جم شدن اینجا دارن بهم فحش میدن خاک بر سرتو صاحب وبلاگ که هیچ غلطی نمیکنی واقعا باید به تو بگن برو گمشو بمیر احمق

کتایون و سینا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:20 ب.ظ

من به جای صاحب وبلاگ که نه پسورد وبلاگشو داره تا شما اشغالارو شناسایی کنه و نه اصلا میتونه اینجا رو ببینه بهتون میگم شما بهتره برید بمیرید اگرچه مطمئنم اگه باران اینجارو هم میدید با شما آدمای کثیف هم کلام نمیشد جواب بده پس شما که اینقدر مردید ادم باشید با اسم کثیف خودتو بنویسید تا همه بدونن این جواهرات از دهن چه اشغالی در میاد نه اینکه با اسمای مزخرف و یا بی اسم بیاید هر چی که لیاقت کل خانوادتونه به دیگران ببندید.

نانسی دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:43 ق.ظ

سلامممممممممممممم........................بارونی اگه میتونی بخونی بگم .....بابا پاشو بیا پارسی بلاگ یا پرشین بلاگ ...این بلاگ اسکی رو ول کن ..جیزغولنگهههههههههههههههه ...بیا اونجا اپ دیت کن ........این احمق ها کی هستن فحش می دن .....بابا اینجا رو بپاک بیا اونجا بارونییییییییییییییییییییییییییی**********راستی یادم رفت تو پس وردت رو هوتوتو کردی ..................اون ور وب لاگ زدی خبرم کن ...................یا حق

بی آشیانه جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:13 ب.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

قشنگ می نویسی دوست من٬ فقط اگه لطف کنی و مسائل کپی رایت رو به صورت خصوصی با مخاطبت در میون بذاری ممنون می شم...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

[ بدون نام ] یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:38 ب.ظ

کتایون دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام نازنین...خیلی خیلی متاسفم که این نوشته هارو اینجا میبینم ...دلم برای خودم خودت و همه میسوزه ..از اینکه همه عمر رفت و هنوز در اندر خم کوچه تولدمون موندیم ....روز غریبی ست نازنینم ......بیشتر از سه ماهی بود که کامپیوتر نداشتم ..وقتی هم که درست شد بهیچ عنوان وبلاگت باز نمیشد ..هر روز سر میزدم ولی فاید نداشت .. نمیدونم اول تولدتو تبریک بگم یا عیدی که بویی بشمام من یکی لا اقل نرسوند ....نمیدونم چکار میکنی ..نمیدونم چقدر صبر .. شکیبایی رو هجی کردی ...بقدر متاثر شدم از دیدن این نوشته ها که تو حالت کما رفتم ..بزار یه وقته دیگه حرف میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد