نامه ها...


دیروز خودم را در نامه هاو کاغذهایم غرق کردم و یکبار دیگر همه سالهای گذشته را نگاه کردم از عصر تا ته شب...



اگه گفتی دیروز کیو دیدم؟حدس بزن.دیروز توی آرشیو بودیم با سوفی که مصلح آمد تو.مجله فیلم جلوی من بود.میدونستم میخواد فیلم بخونه.اینقدر معطل کردم تا کلاسش شروع شد و مجبور شد بره.نمیدونی چقدر خندیدیم.
(یادداشتی گوشه کتاب به خط خودم)
*
میدونی تا چند وقت پیش هروقت فکر میکردم که سال دیگه شما با خانم فروغی ادبیات و انشا دارید و من دیگه نیستم بقدری دلتنگ میشدم که نگو و نپرس.اما نمیدونم چرا چند روزه برایم فرقی نمیکنه.اصلا بگذار اون انشا خواندنها هم نباشه...شاید هیچوقت نفهمیدی که چقدر روی دوستیت حساب میکردم و وقتی از دیدن نامردمیها خسته میشدم آهسته به تو تکیه میکردم..چون حس میکردم اگه نباشی واقعا به آسونی می افتم...
(مریم دوست نازنینم که دندانپزشکی قبول شد و انشا و ادبیات براش شد یک آرزو)
*
شیمی فیزیک..شیمی اجتماع..شیمی تجزیه...کارت کتابخونه..مجاز است از کتابخانه مدرسه راهنمایی آیین روشن کتاب بگیردومسئول کتبی که برروی این کارت ثبت شده میباشد...دخترکی با دوچشم سیاه اخمو نگاهم میکند.
*
یک ربع به ۱۰ شب...-خودت اینجوری خواستی-یک پیغام-موبایل لعنتی.
*
بهرحال بعضی شبها میرم اورژانس و آنجا مریضارو معاینه میکنم و پرونده هاونسخه های انترنها و دکترهای کشیکو میخونم تا یاد بگیرم چطورآدم بشم.حالا راضی هستی؟امیدوارم تو هم تبدیل به جدول مندلیف نشده باشی(که انگار شدی)اگه اینطور نبود آدمهارو به سه دسته اسید و باز و خنثی تقسیم نمیکردی.تو چقدر بد شدی.تو که همیشه درس شیطنت و شادی به ما میدادی.تازه نامرد بگو ببینم من جزو کدوم دسته ام؟اسید..باز یا خنثی؟؟
(فریبا جان چه درسای بزرگی..و چه خط وحشتناکی داری ..بابا خانم دکتر.)
*
باید تا ساعت ۴ حداقل ۷۰ صفحه بخونم..باید ثابت کنم میتونم الان یک ربع به ۳ و حدودا یکساعت وقت دارم.
(یادداشتی گوشه یک ورق کاغذ به خط خودم)
*
تا بتونید قابل هضم بشه براتون.
توی داخل مغز
دوتا بودنشان را مشکل است
داخلی ترین کره چشم
خیلی زیاده از حد شدینا
(این غلطای خانم قاسمی بود در کلاس که من زحمت جمع آوریشو میکشیدم.چندین صفحه است.اینارو برای انتقام نگه داشته بودم.
خدایا ببین این ورقه امتحان زیستمه که خانم قاسمی نیم نمره بهم کم داده بود.چرا دارمش هنوز؟؟اینم یک شعر در توصیف خانم قاسمی.)
(خانم قاسمی دوستت دارم الان)

*
آخی اولین نقاشی زندگیم.یک گردی به جای سرو یک عالمه خط خطی درهم و برهم به جای مو و یک چشم درشت و یک چشم ریزو وسطشون یک خال گنده.دوتا پا و بدون دست.
(خدایا این چیه من کشیدم؟)
*
قلم بدست گرفتم تا بقیه نامتو بنویسم و به قول رشتیا یک کمی باهات گل گپ بزنم.اینو بخاطر این نوشتم که مشاتق بودی زبانهای رشتی و ترکیو فکر کنم هر چی زبون تو دنیاست یاد بگیری.آخه بچه اقلا درستشو یاد بگیر.مثلا بواسته نیست بلکه(ب بس ت)هست.اینجوری اگه یکروزی بیای رشت هیچکس حرفاتو نمیفهمه.
(فاطمه جان فقط همون ب بس ت را یاد گرفتم)
*
شیر و خرما.....مادر مهربون دلم میخواد ببوسمت.

*
بی سبب هرگز نمیگردد کسی یار کسی
یار بسیار است تا گرم است بازار کسی

یادگاری از یک دوست در تاریخ ۳۰/۳/۸۰
*
۱.خوب بد زشت
۲.روح              
۳.سرگیجه        
۴.عصر جدید     
۵.شمال از شمال
برنامه جلسات کانون فیلم
*
بهرحال زندگی همش ریسکه حتی آب خوردن هم خطرناکه.یکدفعه دیدی آب پرید توی گلوی آدم خفه شد.ولی میبینی که مردم هر روز آب میخورند و و میدونند ممکنه خفه بشن.ولی باز هم میخورن.زندگی همینه.اینکه آدم هی بدوه و بخوره زمین باز هم بلندبشه و ادامه بده.اینقدر که یا راهو یاد بگیره یا اینکه راهو بگذاره برای بقیه و بره کنار.دیگه کسی را نمیبینم که سراغتو بگیرم.اینقدر که دیگه اونا هم منو میبینن چیزی از تو نمیپرسن و فکر کنم خودت میگفتی اینطوری بیشتر دوست داری.چند روز پیش خاطره را دیدم که گفت خیلی وقته ندیدتت و خونتون عوض شده و تقریبا غیر ممکن شده دیدن تو.
(سپیده دیگه اونطوری دوست ندارم.دلم برات تنگ شده)
*
توی نامه ات از همه نوشته بودی جز خودت.چرا؟؟نامه هاتو سانسور نکن و برام بیشتر بنویس.
عکس جدید یادت نره.تو عکس برام بخند.دوستت دارم.
(داداش غریبم منم دوستت دارم)

میلاد اقاقی


سلام.
میدونم دیره.
میدونم سکوتم خیلی طول کشید.
اما
آمدم به همه شما دوستای خوبم بگم
عیدتون مبارک.
روزهاتان پرتقالی باد.
با شما حرف نزدم اما
به یادتون بودم و
دوستتون دارم.
شما که با منید.
شما که میشنوید.
شما که صبورید.
فدای شما.
باران.